درج شده توسط: مدیر سایت

تدوین کتاب آیینه های بی غبار

07 Jan 2013

کد خبر : 861087

تعداد بازدید : 3

به همت و ابتکار معاونت فرهنگی دانشگاه و با تلاش کامبیز فتحی لوشانی از دانشجویان فارغ التحصیل کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی، پس از یک و سال و نیم تلاش بی وقفه مجموعه کاملی از زندگینامه و آثار شهدای دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) تهیه گردید.

این کتاب پس از طی مراحل نهایی چاپ در مراسم یادواره شهدای دانشگاه رونمایی خواهد شد.

به این بهانه در این بخش خاطره ای از شهید دانشجو سید ناصر سیاهپوش فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) لشکر27محمد رسول الله (ص) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دانشجوی رشته دبیری ریاضیات دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره) از زبان همرزم وی به نقل از وبگاه خط سرخ منتشر می شود:

الدخیل الخمینی، الدخیل الخمینی


محسن صباغ: بچه های گروهان ما، همه ورزشکار و فعال بودند، به خاطر همین هم در عملیات فتح المبین قرار شد ما از بقیه گروهان ها ،جلوتر حرکت کنیم. مسیر زیادی را طی کرده بودیم. بچه‌ها در حالی که یک دستشان اسلحه بود، با دست دیگر ناهار می‌خوردند و آنقدر گرسنه بودند که معلوم نبود چه جوری غذا می‌خوردند و شهید سید ناصر سیاهپوش به شوخی به بچه‌ ها می گفت: بخورید، ولی مراقب باشید خودتان را با خوردن شهید نکنید. تا صدای گلوله ناصر توی هوا پیچید، یک دفعه دیدیم نیروهایی که جلوی ما و حدود دو گروهان و تقریبا دویست نفر می ‌شدند، دستهایشان را بالا بردند و گفتند: الدخیل الخمینی، الدخیل الخمینی، و تازه ما متوجه شدیم که آنها نیروهای عراقی هستند. همچنان به طرف هدف در حال حرکت بودیم که یک دفعه دیدیم تعداد زیادی نیرو جلوتر از ما در حال حرکت هستند، شهید سیاهپوش به من گفت این چه وضعی است، مگر قرار نبود که ما از همه گروهان ها جلوتر باشیم، پس این نیروهایی که جلوی ما هستند از کجا آمده اند؟ ایشان در حالی که به من می گفت نیروها را سریعتر به جلو ببرم، در همین حین و به نشانه این که ما داریم می‌آییم، نگران نباشید، یک تیر هوایی زد. ما نیز بلافاصله موضع گرفتیم و شهید سیاهپوش به زبان عربی و فارسی با آنها حرف می‌زد و سر به سر آنها می‌گذاشت و چیزهایی می‌گفت که بچه‌ها آن قدر خندیدند که دیگر نمی‌توانستند حرکت کنند و سیاهپوش با اشاره به آنها گفت: کمربندهایتان را باز کنید، کفشهایتان را دربیاورید و اسلحه های‌تان را زمین بگذارید که در نتیجه همه ی نیروهای عراقی که وحشت زده بودند تسلیم بچه های ما شدند و حدود ۲۰۰ اسلحه نیز به دست ما افتاد. و ما چون در حال رسیدن به مقصد برای عملیات بودیم دویست نیروی اسیر را با دو نفر به عقب فرستادیم.

شهید دانشجو سید ناصر سیاهپوش