درج شده توسط: مدیر سایت

نشست “بررسی جایگاه خدا و دین در پیشرفت های علمی قرن حاضر” با سخنرانی دکتر گلشنی در دانشگاه برگزار شد

14 Dec 2014

کد خبر : 870505

تعداد بازدید : 14

در این نشست دکتر مهدی گلشنی، استاد برجسته ی فیزیک و عضو هیأت علمی دانشگاه صنعتی شریف با تشریح سابقه ی رابطه ی علم و دین بیان داشت: به طور کلی علم را به عنوان کاوش انسان برای یافتن قوانین حاکم برای جهان و دین را به عنوان توجه به معنا و در نهایت یک موجود متعالی تعریف می کنند. دین و علم از ابتدا از هم مجزا تلقی نمی شده و در قرن های اولیه ی اسلامی یک تفکر الهی حاکم بود که جستجوی علم را نوعی عبادت و مناجات می دانستند. این جهان بینی الهی که در میان دانشمندانی مثل ابن سینا و خواجه نصیر الدین طوسی دیده می شود، از قرآن نشأت گرفته شده که می فرماید در زمین بگردید و نشانه های خلقت خداوند را دریابید. وی افزود: در قرون وسطی این تفکر ادامه داشت، در زمان نیوتون، لایبنیتس و ... نیز کار علمی را نوعی عبادت تلقی می کردند. اما از دوره ی رنسانس و شروع جریان تجربه گرایی توسط جان لاک این اعتقاد رواج پیدا کرد که هر چه در قالب حواس در می آید معنی دارد و هر چه قابل تجربه با حواس نیست، فاقد معنی است. دکتر مهدی گلشنی در ادامه افزود: هر چه علم بیشتر پیشرفت کرد جدایی علم از دین بیشتر شد چون این تصور به وجود آمده بود که همه چیز را می توان با علم توضیح داد. زمانی که لاپلاس کتاب مکانیک سماوی خود را به ناپلئون ارائه می کرد در جواب ناپلئون که نامی از خدا در متن کتاب نمی دید توضیح داد که نیازی به خدا ندیده است. در قرن 18 فیلسوفانی ظهور کردند که بیش از پیش بر این جدایی افزودند. از جمله هیوم که در مفهوم خدا و علیت تشکیک ایجاد می کرد؛ کانت فقط پدیده را قبول داشت و متافیزیک را قابل درک نمی دانست؛ آگوست کنت پایه گذار تفکر پوزیتیویسیم یا اثبات گرایی عقیده داشت علم ریشه در حواس دارد و در آن مابعدالطبیعه جایی ندارد. جریان های دیگری در قرون 18 و 19 دین را تضعیف کردند که از آن جمله داروینیسم، فرویدیسم و مارکسیسم بودند. این استاد دانشگاه اظهار داشت:در اواخر قرن 19 افرادی مثل ماخ صریحاً اعتقاد داشتند که هر آنچه به درک حواس نیاید، اصالت ندارد. به این ترتیب در اوایل قرن بیستم فقط چهل درصد دانشمندان به دین اعتقاد داشتند. اما وقایعی رخ دادند که حاوی هشدارهایی برای بازگشت از این عقاید در مورد جدایی مطلق علم و دین بودند که از جمله ی آن ها جنگ های اول و دوم جهانی را می توان نام برد. ویرانی پس از این جنگ ها و استفاده از علم برای از بین بردن انسان ها به جای نجات آن ها باعث پشیمانی بسیاری از دانشمندان از تکیه ی مطلق خود بر علم و جدایی از دین شد. وی افزود:در حوزه ی فلسفی هم تحولات اساسی در این زمینه رخ داد از جمله در حوزه ی فلسفه ی علم گفته شد که اگر بنا به درک فقط از راه حواس باشد پس آنچه را در مقیاس اتمی رخ می دهد، باید کنار گذاشت.در اواخر قرن بیستم دانشمندان انگلیسی و آمریکایی با توجه به آثار و پیامدهای منفی علم مدرن، به این موضوع که بخش اعظم بودجه ی کشورهایشان صرف تحقیقات نظامی می شود، اعتراض کردند و دانشمندان بسیاری در مورد آثار مثبت دین و معنویت بر انسان و جامعه تحقیق کردند و مقاله نوشتند. دکتر گلشنی بیان داشت:در پزشکی تحقیقات بسیاری توسط دانشمندان برجسته انجام شد که نشان دهنده ی این موضوع بود که دین و معنویت بر سلامت افراد از جمله در درمان بیماری هایی مثل سرطان و بیماری های قلبی تأثیر مستقیم دارد. همچنین تحقیقات نشان داد که بیمارانی که عضو کلیسا بودند به دلیل برخورداری از پیشتیبانی گروهی سریعتر بهبود پیدا می کردند. بیمارانی نیز که در کنار درمان از مشاوره ی روحی و معنوی بهره مند می شدند، زودتر بیمارستان را ترک می کنند. وی با اشاره به وجود دو نوع تحلیل گری در حوزه ی فلسفی گفت: در حال حاضر دو نوع تحلیل گری وجود دارد، تحلیل گری هستی شناسی و معرفت شناسی. در تحلیل گری هستی شناسی همه چیز در دنیا با علومی مثل فیزیک و شیمی قابل توضیح دانسته نمی شود در صورتی که در تحلیل گری معرفت شناسی همه چیز با علوم مذکور قابل تفسیر فرض می شود، دانشمندان بسیاری موافق نظریه ای اول هستند و با مثال علمی با استفاده از الگوهای علمی برای توضیح پیچیدگی های انسانی و معنوی مخالفت می کنند. مثلاً استفاده از مدل های حاکم بر مولکول ها را در توضیح پدیده های انسانی ناکارآمد می دانند یا با استفاده از منطق نشان داده اند که چگونه در همه ی مدل ها همواره گزاره هایی وجود دارد که هم می توانند درست باشند و هم نادرست و انتخاب یکی فقط با استفاده از علم ممکن نیست. دکتر گلشنی ادامه داد در حال حاضر در غرب تحولات فلسفی عمیقی در حال رخ دادن است و لازم است تحقیق را فقط بر روی نوشتن مقاله و جمع و ضرب های محاسباتی متمرکز نکنیم و به این تحولات توجه داشته باشیم. از جمله مواردی که علم در پاسخ دادن به آن ها ناتوان است سؤالات اساسی مثل این است که ما از کجا آمده ایم و هدف خلقت چه بوده است. وی افزود:دانشمندانی هستند که عقیده دارند علم الان قادر به پاسخگویی به این سؤالات نیست و عده ی دیگری هم از دانشمندان و فلاسفه ی بنام عقیده دارند نه تنها الان بلکه در آینده نیز نمی شود به این سؤالات جواب داد زیرا احکام متافیزیکی عامی در علم وجود دارند که با فرض آنهاست که ما قادر به نتیجه گیری از اعداد و آزمایش های هستیم، مانند این که مغز قادر به درک علم است یا این که قوانین علمی در همه جای جهان یکسان هستند. وی همچنین خاطره ای را از مناظره ی بین مرحوم علامه ی جعفری و پروفسور عبدالسلام در زمان دیدار وی از ایران برای افتتاح دوره ی دکتری فیزیک در دانشگاه شریف عنوان کردکه در جریان آن این سؤال پیش آمد که نظریه ی وحدت نیروها را نه با علم که با الهام از دین می توان توضیح داد، دانشمندان بسیاری در طول تاریخ برداشت های خود را با الهام از طبیعت و کاووش در خلقت به دست آورده اند که این همان معنای دین است. در پایان دکتر گلشنی نظر شخصی خود را به این صورت بیان کرد که رابطه ی علوم و دین یک رابطه ی طولی است و نه عرضی. علمایی مثل ابن سینا بین علم و دین تمایز قایل نبودند. دانشمندانی که علم و دین را از هم جدا می دانند وسعت دید کمی دارند، زیرا خداوند از بشر خواسته است تا در علم کاووش کند و در قرآن هم همین آمده است. وی اظهار داشت: در پاسخ به برخی دانشمندان که ادعا می کنند هر چه علم بیشتر پیشرفت می کند آن ها بیشتر به این نتیجه می رسند که دنیا بیهوده آفریده شده است، باید گفت که اگر کاوش علمی منتهی به پوچی جهان باشد پس خود آن کاوش های علمی نیز بی معنی و پوچ بوده اند. دکتر گلشنی راه حل نهایی را دارا بودن یک جهان بینی دینی عنوان کرد، جهان بینی که عالم را منحصر به ماده و قوانین حاکم بر آن نمی داند و ارزش هایی را حاکم بر جهان فرض می کند و هدفش این است که مطالعه و کاوش جهان به درک بالاتری منجر شود و در نهایت انسان به تعالی برسد.پس از سخنرانی ، جلسه با پرسش و پاسخ حاضران به پایان رسید.