درج شده توسط: مدیر سایت

دیدار رئیس دانشگاه با خانواده یکی از دانشجویان شهید دانشگاه به مناسبت روز دانشجو

09 Dec 2014

کد خبر : 870412

تعداد بازدید : 4

در این دیدار که شب 18 آذر ماه به مناسبت هفته بسیج و روز دانشجو در منزل این شهید بزرگوار برگزار شد دکتر نائینی ضمن بزرگداشت ایام عزاداری سالار شهیدان امام حسین (ع) و تبریک هفته بسیج و روز دانشجو به خانواده شهید دانشجو ،سید ناصر سیاهپوش، شهدا را الگویی برای همه نسل ها دانسته و بیان داشت: ما دانشگاهیان باید ادامه دهنده راه همه شهدا و بخصوص شهدای دانشجو و علمی کشور در همه زمینه ها باشیم و دیدار با خانواده شهدا برای ما سعادت بسیار عظیمی است. در ادامه، دکتر زندیه اظهار داشت: این دیدارها که با خانواده های شهدا انجام می شود توفیقی است که نصیب ما می گردد و وصیت نامه های شهدا نشان دهنده راه برای ما می باشد. دکتر داودی نیز ضمن تشکر از خانواده شهید سید ناصر سیاهپوش، شهدا را در تمامی مراحل زندگی برای دانشگاهیان مخصوصا جوانان دانشجو الگویی مناسب دانست و ادامه داد : شهدا حق بزرگی بر گردن همه دارند و ما باید ادامه دهنده راه آنان مخصوصا شهدای دانشجوی دانشگاه باشیم. ایشان بیان کرد:شهید سید ناصر سیاهپوش یک فرد فعال سیاسی و فرهنگی دانشگاه و از موسسین انجمن اسلامی دانشجویی بودند که در نزد نسل جدید دانشجو شناخته شده و از محبوبیت خاصی برخوردارند و وظیفه ماست تا این شهدا را به نسل جدید بشناسانیم. در ادامه خانواده شهید مطالبی را در خصوص ویژگی های شخصیتی و اخلاقی شهید سیاهپوش عنوان داشتند. برادر شهید ضمن خیر مقدم گفت : سید ناصر شوخ طبع و فردی بسیار فعال در زمینه فرهنگی در استان قزوین بودند. در مبارزه با منافقین روحیه بسیار عجیبی داشت. شهید سید ناصر و شهید علی شاهرضایی با کمک یکدیگر در زمینه فرهنگی در شهر قزوین فعال بودند و وقتی سید ناصر در تاریخ 10 اردیبهشت ماه سال 1361 به شهادت رسید علی شاهرضایی نیز بعد از 7 روز در تاریخ 18 اردیبهشت به درجه شهادت نایل آمد. ایشان عنوان داشت خانواده های شهدا در زمینه های فرهنگی و سازندگی آمادگی لازم جهت همکاری با دانشگاه ها را دارند. در پایان این مراسم لوح تقدیری از طرف دکتر نائینی، رئیس انشگاه بین المللی امام خمینی (ره) به پاس قدردانی به مادرشهید سیاهپوش اهداء گردید. سیدناصر سیاهپوش هجدهم فروردین ۱۳۳۷، در شهر قزوین به دنیا آمد دانشجوی دوره کارشناسی در رشته ریاضی و پاسدار بود. دهم اردیبهشت ۱۳۶۱، با سمت فرمانده گردان در ام‌الرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. وصیت نامه شهید سید ناصر سیاهپوش اشهد ان لااله الا اللّه‏ و اشهد ان محمد رسول اللّه‏ و اشهد ان امیر المؤمین علیا ولى اللّه‏. آرى، شهادت مى‏دهم که خداى احد و واحد یکى است و همتا نداشته و از همه موجودات بى‏نیاز است. شهادت مى‏دهم که محمد(ص) آخرین فرستاده ی خداست و کتابش، کتاب خدا و قرآن کریم است. شهادت مى‏دهم که على(ع) به همراه یازده فزرندش از اولیإ خدا و جانشینان به حق پیامبرند. شهادت مى‏دهم که خداوند، رحمان عادل است و هیچگاه ظلمى بر هیچ مخلوقى روا نداشته و نخواهد داشت. شهادت مى‏دهم که حضرت مهدى(عج) مظهر عدالت حق تعالى و منجى عالم بشریت و در غیبت کبرى به سر مى‏برد. او روزى خواهد آمد تا با آمدنش همه ی ناپاکیها را از بین ببرد و عدالت خداوندى را حاکم گرداند. شهادت مى‏دهم که خمینى این مرد خدا و فرزند پاک فاطمه زهرا(س) که از سلاله پاک انبیا و پرچمدار خط سرخ و خونین ولایت فقیه است و اوست که نائب برحق امام زمان است و اطاعتش را بر خود فرض مى‏دانم و مقلد اویم. برادر و خواهرم! من این چنینم. من فرزند همه شما هستم. من برادر کوچک شمایم و من مقلد روح خدایم و بر این اساس است که فرمان امامم را لبیک گفته و عازم جبهه شدم. و اما سخنى با شما دارم: خواهر و برادرم! به یاد دارم تا قبل از انقلاب هرگاه از امام حسین(ع) و مظلومیت و شهادتش مى‏گفتند و هرگاه عاشورا فرا مى‏رسید و در مجالس از کشته شدن امام حسین(ع) و یارانش و به اسارت رفتن عزیزانش مى‏خواندند. من با خداى خود مى‏گفتم که ایکاش در آن زمان بودم و امام حسین(ع) را یارى مى‏کردم و این را با خداى خویش زمزمه کرده بودم که اگر مى‏بودم در زمره طرفداران امام حسین(ع) قرار مى‏گرفتم و دین خدا را یارى مى‏کردم و مى‏دانم که تو هم این چنین بارها و بارها بر مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش اشک ریخته‏اى و عاشوراهاى متمادى را عزادار بودى و تو نیز بر این عقیده بودى که ایکاش مى‏بودی و امام حسین(ع) را یارى مى‏کردیم؛ لذا بر همین اساس خداى بر ما منت نهاد و خواسته ما را اجابت کرد. او از میان فرزندان حسین(ع) براى ما رهبرى فرستاد تا با یارى او و رهبرش دینش را یارى نماییم. آرى خدا براى ما خمینى، این مرد خدا را فرستاد تا دیگر بهانه‏اى نباشد و حال این نداى «هل من ناصر ینصرنى» حسین زمان است که فریاد مى‏کشد و بر همه یزیدیان زمان شوریده است؛ اوست که رهبریش ما را به سوى سعادت رهبرى مى‏نماید و اوست که دوباره خاطره کربلا را زنده کرده است. و حال این من و تو هستیم که انتخاب گریم که باید حسینى بود و براى حاکمیت حق به شهادت رسید و یا چونان حضرت زینب(س) و حضرت سجاد(ع) پیام رسان کربلا و خون شهدا باشیم، در غیر این صورت یزیدى بوده و در خیل شیاطین گام برداشتن، جهنمى است. آرى، دیگر حق و باطل مشخص است و سردمداران اسلام و کفر آشکار شدند و باید یک طرف بایستى و براى نابودى طرف دیگر تلاش کنى و این تو هستى که یا حق را و یا باطل را بپذیرى. دیگر سکوت جایز نیست و بى‏تفاوتى خیانتى بس بزرگ خواهد بود. پس به پا خیزید و بر همه مظاهر شرک و کفر چون رهبرت، خمینى، بخروش و در برابر ستمگران تاریخ بگو «نه.» اى برادر و خواهرم! من که عازم جبهه نبرد حق علیه باطل مى‏باشم از خدا مى‏خواهم که یاریم نماید تا لیاقتش را هر چه بیشتر کسب نمایم و اگر سعادتى بود و شهادت نصیبم گردد این را بدان که تنها از یک چیز ناراحتم. البته گرچه با شهادت، انسان به خدا مى‏رسد اما خواهر و برادرم! هرگاه که خون یک مقلد روح اله و فرزندان حزب اله بر زمین مى‏ریزد یکى از قلب هایى که به خمینى عشق مى‏ورزد از تپیدن باز مى‏ایستد و یکى از یاران امام کم مى‏شود و من نیز از این ناراحتم بنابراین بزرگترین خواسته‏ام از تو این است که هرگاه خونم بر زمین ریخت و قلبم از تپیدن باز ایستاد، تو باید امام را بیشتر دوست بدارى و جاى خالیم را پر کنی. تا من مرگ را با خاطرى آسوده در آغوش بگیرم و به استقبال او بشتابم. خواست دومم از تو اینست که در عمل پیرو امام و روحانیت در خط امام باش که انشااللّه‏ هستى. آرى برادر و خواهرم! در خط امام بودن، عمل کردن به دستورات و فرامین امام امت و پشتیبان روحانیت بودن، حمایت عملى کردن از آنان است. برادر و خواهرم! ادامه دادن راه شهیدان بزرگواری همچون شهید مظلوم بهشتى عزیز و رجائى و باهنر مظلوم و شهداى دیگری چون دستغیب و مدنى و دیگران، حمایت از همسنگران آنها است. برادر و خواهرم! خصوصا تو برادر و خواهر دانش آموز و دانشجویم! بدان که جامعه به سوى تکامل و الهى شدن در حرکت و در پى بدست آوردن شعور است و روز بروز شعارها جایشان را به شعورها مى‏دهند. آرى، باید خود را ساخت که فردا دیر است و براى ساخته شدن باید به مکتب و مدافعان مکتب؛ یعنى روحانیت و حوزه پیوست و در مقابل آنها زانوى ادب بر زمین زد و سالها تلمذ آنها را نمود. آرى باید محتواى عقیدتى و سیاسى خود را غنا بخشیم که در خط امام بودن تنها شعار دادن نیست بلکه به تزکیه و عمل احتیاج دارد و اگر مى‏خواهى در خط امام بمانى، باید اخلاقت، ایمانت، عقیده‏ات و بینش سیاسى و مهمتر از همه تقوایت را بالا برده و همانند امام و در خط امام بمانى. همچنین از شما خواهشم این است که حتما و حتما مطالعه کنید و خصوصا آرا و افکار استاد شهید مرتضى مطهرى و علامه بزرگوار، مرحوم طباطبایى را چراغ راه خود قرار داده و سیاستتان را با امام همگام نمایید. سخن دیگرم اینست که برادر و خواهر من! انگیزه ی من از جبهه رفتن منطبق بر این حدیث است که مى‏فرماید: «من طلبنى وجدنى و من وجدنى عرفنى و من عرفنى و من احبنى عشقنى و من عشقنى عشقنه و من عشقنه قتله و من قتله فعلى دینهو و من على دینه فان ذنبه ». آرى من براى طلب خدا به جبهه مى‏روم، مى‏روم تا او را بیابم و دوستش بدارم و عاشقش شوم تا شاید عشقم را بپذیرد و آنگاه که او پذیرفت من به سعادت ابدى دست یافته‏ام زیرا دیگر این خداست که عاشقم مى‏شود و خداست که عاشقش را مى‏کشد و خداست که دیه آنکس را که کشته مى‏شود را مى‏پردازد. چه چیز عظیم تر و برتر از این مى‏تواند باشد. آرى، آنجاست که انسان به خدا نزدیکتر است و آنجاست که خدا را راحت تر مى‏توان یافت و امام زمان (عج) آنجاست. پس از شهادتم چشم هایم را باز بگذارید تا دشمنان بدانند که تا دم مرگ از همه ی آنها بیزار بوده‏ام و این نشانه خشمم نسبت به آنهاست. برادر و خواهر حزب الهیم! براى اینکه سعادت‏مند شوى باید پیرو ولایت فقیه باشى و بدان که اطاعت از امام، همراهى با نماینده‏اش و یارانش مى‏باشد و بجاست که اینجا از مظلوم شهرمان و نماینده اماممان، آقاى باریک بین نیز یادى نماییم. آرى، باید خود را با او هماهنگ کنیم و اطاعت از او، اطاعت از امام است و باید گفت: هر حرکتى بى امام، سکون، هر فریادى بى‏امام، سکوت، هر نورى بى امام، ظلمت و هر راه و هدفى بى‏امام، سراب است. باید پیرو بود تا به سعادت رسید. در آخر من دست پدر و مادرم را مى‏بوسم که مرا اینگونه تربیت کردند و بسوى خدایم فرستادند. آرى، آن نمازهاى مادرم بود که مرا اینگونه ساخت و دعاهاى پدر و مادرم بود که مرا چنین عاقبتى خوش آمد بنابراین از آنها مى‏خواهم گرچه شاید مشکل باشد ولى در مرگم اشک نریزید چون همیشه آرزو داشتم عاقبت به خیر شوم و چه عاقبتى خوشتر از اینکه انسان به سوى خدا برود و این را هم مى‏دانم که هیچ بارى سنگین تر از جنازه ی فرزند بر دوش پدر نیست و از پدرم مى‏خواهم تا این بار را تحمل کند و با دعاهاى خیرش مرا به سوى معبودم بفرستد. و این آخرین سخنم: اگر لیاقت آنرا پیدا کردم که بر دست هاى پاک شما مردم که امام، الهى شدنتان را نوید مى‏دهد، تشییع شوم، مى‏خواهم، مرا شبانه به خاک بسپارید چون دوست دارم دشمن این را بداند که ما شب شکنیم و تاریکى براى ما مفهومى ندارد و بگذارید تا شب را هم از این جغدهاى شوم بگیریم تا امیدى براى زنده بودنشان نماند. و از شما مى‏خواهم که اگر حقى گردن من دارید، اگر قابل بخشش است ببخشید وگرنه مى‏توانید از خانواده‏ام مطالبه نمایید. از حضرت آیت اله باریک بین مى‏خواهم علاوه بر پدرم، وصى من نیز باشند. پیروز باد انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى! نابود باد کفر جهانى به سرکردگى آمریکا و نوکر سرسپرده‏اش صدام!